در جمله شنیدن شعر مباح است، و پیغامبر صلی الله علیه و سلم شنیده است و صحابه رضوان الله علیهم گفته اند و شنیده.


قال النبی، علیه السلام: «إن من الشعْر لحکْمة، والْحکْمة ضالة الموْمن منْ حیث وجدها فهو أحق بها. از شعر شعری است که بحق حکمت باشد و حکمت ضالۀ مومن بود که از وی غایب است آن که بیابد بدان اولی تر باشد.»

و قوله، علیه السلام: «أصدق کلمة قالتْها العرب، قول لبید.» راست و موجزترین کلمه ای که عرب گفته اند قول لبید است که: هرچه جز خداوند است همه باطل است، قال القائل:
ألاکل شیء ماخلا الله باطل
وکل نعیم لامحالة زائل
و روی عمْرو بن الشرید عنْ أبیه رحمةالله علیهما انه قال: «إستنْشدنی رسول الله صلی الله علیه و سلم: هلْ ترْوی منْ امیة بن أبی الصلت شیئا. فانشدْته مائة قافیة؛ کلما مررت علی بیت قال: هیه. فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم کادأنْ یسْلم فی شعره.»
«هیچ روایت کنی از اشعار امیة بن ابی الصلت؟» گفت: بلی صدبیت روایت کردم و اندر آخر هر بیتی که گفتمی، می گفتی: «هیه؛ یعنی دیگر بگوی.» و مانند این روایات بسیار آمده است از وی و از صحابه و عمر گفت، رضی الله عنه.
و مردمان را اندر این غلط ها افتاده است. گروهی گفته اند که: شنیدن جملۀ اشعار حرام است و روز و شب غیبت مسلمانان می گویند، و گروهی جملۀ آن را حلال دارند و روز و شب غزل و صفت زلف جانان بشنوند و اندر این بر یک دیگر حجج آرند و مراد من اثبات آن نیست.
اما مشایخ متصوفه رضی الله عنهم را اندر این طریق حجت آن است که از پیغمبر علیه السلام پرسیدند از شعر. وی گفت، صلی الله علیه: «کلام حسنه حسن و قبیحه قبیح.» سخنی است، نیکوی آن نیکوبود و زشت آن زشت؛ یعنی هرچه شنیدن آن حرام است، چون غیبت و بهتان وفواحش و ذم کسی و کلمۀ کفر به نظم و نثر همه حرام باشد، و هرچه شنیدن آن به نثر حلال است چون حکمت و مواعظ و استدلال اندر آیات خداوند و نظر اندر شواهد حق به نظم هم حلال باشد و درجمله همچنان که نظر اندر جمالی که محل آفت بود و بسودن آن محظور حرام، شنیدن صفت آن بدان وجه حرام بود و آن که این را مطلق حلال گوید، نظم و بسودن را حلال باید داشت، آنگاه آن زندقه باشد و آن که گوید: «من اندر چشم و رخ و خد و زلف و خال حق می شنوم و آن می طلبم؛ از آن چه چشم و گوش محل ومنبع علم اند» واجب کند که این با دیگری می گوید: «من می ببساوم مر آن شخص را که آن یکی شنیدن صفت آن می روا دارد» و گوید که: «اندر آن حق می طلبم.» که حاستی از حاستی اولی تر نباشد مر ادراک معنی را. آنگاه کلیت شریعت باطل شود؛ قوله، علیه السلام: «العیْنان تزْنیان»، حکم این برخیزد و ملامت از بسودن نامحرمان منقطع شود و حدود شرعی ساقط گردد و این ضلالت بود.
و چون جهلۀ مستصوف مر مستغرقان مستمعان را دیدند که می سماع کردند به حال، پنداشتند که به نفْس می کنند. چون ایشان را بدیدند گفتند: «حلال است واگر نیستی ایشان نکنندی.» بدان تقلید کردند، ظاهر برگرفتند و حقیقت بگذاشتند تا خود هلاک شدند و قومی جهال دیگر را هلاک کردند و این از آفات زمانه است و به جای خود شرح دهم به تمامی، ان شاء الله عز وجل.